معلم و شاگرد
معلم و شاگرد

معلم و شاگرد

اشعاری به مناسبت شهادت امام علی ( ع )

رادمردی مهربان با دست های پینه دار
در میان کوچه های شهر غربت رهسپار

کیسه های نان و خرما روی دوش خسته اش
کیست این مرد غریبه ، با لباسی وصله دار؟

کهکشان ها شاهد غم های بی اندازه اش
ماه می گرید برایش چون دل ابر بهار

نیمه شب ها لابه لای نخل ها گم می­شود
چاه می داند دلیل گریه های ذوالفقار

در کنار چاه هرشب ایستاده جبرئیل
تا تکاند از سر دوش علی گرد و غبار

چند سالی هست بعد ماجرای فاطمه
لرزشی افتاده بر آن شانه های استوار

قامت سرو بلندش در هلال افتاده است
زیر بار رنج های تلخ و سخت روزگار

جای رد ریسمان های زمخت فتنه ها
سال ها مانده است بر دست کریمش یادگار
 .........................................................

 شب بود و اشک بود و علی بود و چاه بود
 فریاد بی‌صدا، غم دل بود و آه بود
 
دیگر پس از شهادت زهرا به چشم او
 صبح سفید هم‌چو دل شب سیاه بود
 
دانی چرا جبین علی را شکافتند؟
 زیرا به چشم کوفه عدالت گناه بود
 
خونش نصیب دامن محراب کوفه شد
 آن رهبری که کعبه بر او زادگاه بود
 
یک عمر از رعیت خود هم ستم کشید
 اشک شبش به غربت روزش گواه بود
 
دستش برای مردم دنیا نمک نداشت
 عدلش به چشم بی‌نگهان اشتباه بود
 
هم‌صحبتی نداشت که در نیمه‌های شب
 حرفش به چاه بود و نگاهش به ماه بود
 
مولا پس از شهادت زهرا غریب شد
 زهرا نه یار او که بر او یک سپاه بود
 
وقتی که از محاسن او می‌چکید خون
 عباس را به صورت بابا نگاه بود
 
«میثم!» هزار حیف که پوشیده شد ز خون
 رویـی کـه بهـر گمشـدگان شمـع راه بود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.